نوشتنم را بهانه ای نیست
جز گفتن اینکه
بعد از تو
به هیچ اویی اجازه ی ما شدن نداده ام
هنوز...
آناهیتا..
نوشتنم را بهانه ای نیست
جز گفتن اینکه
بعد از تو
به هیچ اویی اجازه ی ما شدن نداده ام
هنوز...
آناهیتا..
برو
از اینجا برو
فقط
یک بار برگرد و نگاهم کن کوتاه
اگر توانستی باز هم برو ....
آناهیتا
در مسیر هر دو چشمانِ سیاهِ پُر تَبَت
در شَبِ موهایِ مشکین رنگِ پُر پیچ و خَمَت
در شراب لعل هر دو لَبِ چون جامِ جَمَت
در نماز پُر نیاز و سجده های هر شِبِت
غرق گشتم،
غرق گشتم همچو موری در یَمِ چشمانِ تو
گشتم آواره و مجنون، بی سر و سامانِ تو
بر دو چشم مثل درّ و مملو از مرجانِ تو
گشته ام بی تاب و مست و مات و موی افشانِ تو
*ترانه سرا: پوریا زمانی
به حماقت های کودکانه ات خنده ام می گیرد
به حذف نامم از لیست دوست داشتنهایت
شکستن تمام من برایت چه ساده بود
روزگار است دیگر
می گذرد اما .... خودت می دانی چه می گویم
تلخ است اما بماند حرفهای سر به مهر من...
*ترانه سرا: آناهیتا
من سوگوار نبودنت نیستم!
من شرمسار اینهمه تحملم ...
دیگر از پشت پنجره ی مه گرفته به انتظارت نمی نشینم
دیگر برای نبودنت بی تابی نمی کنم
میروم اما مردانه و پر غرور میروم...
*ترانه سرا: آناهیتا
دارم از تو می نویسم
اما روحت از نوشته هایم خبر ندارد
ایرادی ندارد یاد تو به نوشته هایم رنگ می دهد
شاید
دیگری بخواند و آرام گیرد
ذهن پریشانش
*ترانه سرا: آناهیتا
شاید وسوسه های سیب تو را به این حوالی آورده بود
و شاید شعرهایی که در گلویت گل کرده بودند
ببین سطح زمین بی تو چه صاف است
تو مثل قطاری بودی که انبوه تنهایی را می کشید
در باران و بخاطر یک گنجشک از خط خارج شد
*ترانه سرا: مجتبی اصغری
گاهی وقتها دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری و برایش چای بریزی
گاهی وقتها دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقتها دلت کسی را می خواهد بروی بنشینی
فکر کنی و برایش بنویسی
گاهی وقتها آدم چه چیز ساده ای را ندارد!
*ترانه سرا: آناهیتا
همین که بی اراده عزم شعر می کنم یعنی کنارم نشسته ای تو
دیگر چه بنویسم وقتی که تمام دنیا را در کنار خود دارم
*ترانه سرا: آناهیتا