وقتی که تو فکر میکنی
دنیا پر از سکوت میشه
انگاری هیچکس نیمخواد
ذهن تو اشفته بشه
وقتی یه جا خیره میشی
دوست دارم غرق شم تو نگات
فکرتُ زودتر بخونم
ببینم پیش کی کجاست
وقتی که انگشتای تو
گره میشه لای موهات
میفهمم باز غبار غم
نشسته روی شونهات
حالت فکر کردن تو
حال عجیبیه برام
با واژه توصیف نمیشه
در میمونم توی کلام
وقتی که تو فکر میکنی
دوست دارم راهی شم باهات
اخه میخوام جون بگیرم
از انعکاس لحظه هات
نِی نا رزمی
من و تو عادتیم فقط برای هم
من و تو دست دادیم تو دست غم
من و تو صورتامون فقط میخنده
ولی خب عشق در به رومون میبنده
مثل دوست داشتنی که از سر زورِه
دلامون باهم نیست خیلی از هم دوره
خونمون ویرونست واسه عشق کافی نیست
توش محبت خوابه واسه هم جایی نیست
چرا مجبور شدیم تن به اجبار بدیم
اینجوری میسوزیم داریم از دست میریم
تقدیمی از: نِی نا رزمی
تو راهی که دارم قدم میزنم
همه فکرم اینه که باشی همین
مگه میشه از خواستنت دست کشید
من از عشق تو گم شدم رو زمین
تویک عمر بودی اینجا ولی
چشام بسته بود جاتُ خالی ندید
تا یک شب تو خوابم حس شعر من
به اغوش تو لمس رویا رسید
تو راهی که دارم قدم میزنم
کنارم تو باشی حال من بهتره
میخوام از خودت بشنوم من کیَم
ببینیم که این راه ما رو کجا میبره
تقدیمی از: نی نا رزمی
شاید عشقت برای من
مثل بازی شطرنجه
یه جاش مشکی و بارونی
یه جاش روزای پربرفه
ولی میخوام بمونی تو
بمونی مرد این بازی
دیگه هیچ جور نمیبازم
از این دنیامیشم راضی
رخ ماهت توی خوابم
همیشه برتر از رویاست
دلم بی شاه چشمونت
تو بازیمون تک و تنهاست
نکن کیشم تو این بازی
بذار مات نگاهت شم
بگو از چی گریزونی
بخوای سربازتم میشم
تقدیمی از : نی نا رزمی
دستهایم را بگیر
من قلبم را کف دست گرفته ام
شاید احساس نابم را لمس کنی
*ترانه سرا: آناهیتا
از من فاصله بگیر
هر بار که به من نزدیک می شوی
فکر می کنم می توان زندگی را دوست داشت!!!
آناهیتا...
این روزها
نمازم را شکسته می خوانم
چهار فرسخ دور مانده ام از آن روزها
لعنت به روزهای بی تو ...
*ترانه سرا: آناهیتا
برای دوست داشتنت از من
دلیل می خواهند
نازنین
چشمهایت را قرض می دهی...!
آناهیتا...