گزارشی «موسیقی ما» از اجرای ویژه «بنیامین بهادری» در روز مادر برای بچههای کم توان ذهنی
خواننده آلبوم «بنیامین 93» همزمان با روز مادر به میان کودکان کم توان ذهنی مدرسه «محمدرضا ساریخانی» رفت تا در یک اجرای ویژه، میزبان مهمان فرشته هایی باشد که هر کدام از آنها در لحظه به لحظه برنامه اش، از شدت خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند.
به گزارش «موسیقی ما»، بنیامین بهادری چهار سال پیش و زمانی که هنوز هیچ کنسرتی را برگزار نکرده بود، نخستین اجرای رسمی اش را در بین همین دانش آموزان برگزار کرد و حالا با گذشت بیش از چهار سال بار دیگر به میان آنها آمد تا باز هم روز شادی را برای آنها بسازد. از ساعات اولیه صبح کودکان این مدرسه در پوست خود نمی گنجند و با پوستر ها و پلاکاردهای مختلف، منتظر حضور ستاره محبوب شان هستند. اعضای گروه به مرور به محل برگزاری برنامه می رسند و بنیامین نیز با حدود ده دقیقه تاخیر به این مدرسه که در حوالی بلوار فردوس تهران است، می رسد.
منبع : موسیقی ما
خانوادهها بیشتر از بچه هایشان ذوق و شوق دارند که بتوانند عکس فرزندشان را با بنیامین در یک قاب بیندازند و مسئولین برگزاری برنامه هم همه سعی و توان شان این است که همه چیز در بهترین حالت ممکن برگزار شود. علیرضا میر آقا، نیما وارسته، علی منصوری، آرش سعیدی و ... از جمله چهره هایی هستند که در ارکستر بنیامین حضور دارند و در حال آماده کردن مقدمات برنامه هستند.
همه آدم های حاضر در حیاط مدرسه دوربین به دست چشم انتظار ورود بنیامین اند و به محل رسیدن ماشین مشکی این خواننده، همه به سمت اش می روند. فرشته های کوچک هر کدام به نحوی سعی در جلب توجه بنیامین دارند. یکی از آنها با تقلید صدای «عادل فردوسی پور» همه را می خنداند. یکی با صدای بلند فریاد می زند: «آوای باران رو بخون!» و فضا به شدت جالب و دیدنی ست. اهالی رسانه ها هم در کناری حاضر اند و در حال تهیه عکس و گزارش هستند. همه به سالن برنامه راهنمایی می شوند و سرانجام بعد از دقایقی که «علی ضیاء» جلسه را گرم می کند بنیامین وارد سالن می شود.
بچه ها یکی یکی روی صحنه می آیند و هر کدام قطعه ای از بنیامین را می خوانند. یکی از بچه ها با اجرای قطعه ای رپ، صدای همه را در می آورد تا فضای شادی در محفل گرم این فرشته های مهربان پدید آید. اجرای «یه خونه» با صدای یکی از بچه های این مرکز، اشک بنیامن و خیلی ها را در می آورد. او آنقدر با تسلط و احساس می خواند که بنیامین بعد از اجرایش او را در آغوشش می گیرد و حواسش هم هست که نباید پیش این بچه ها اشک اش در آید. بالاخره این خواننده روی سن می رود و با «دنیا دیگه مثل تو نداره» تقریبا همه بچه ها را به وسط سالن می کشد. همه بدون توجه به نگاه دوربین ها و خانواده ها، با آسودگی خیال آن وسط می رقصند و خوش اند.
فضای عجیبی شده و همه نوازنده ها هم از دیدن این لحظات احساساتی شده اند. دیدن این فرشته های کوچک در پوزیشن های احساسی و شاد لحظات جالبی را در سالن بوجود می آورد. بنیامین رو به همه می گوید: «بچه ها قسممی خورم این بهترین اجرای همه زندگی من است. خیلی خوبید. ازتون کلی انرژی گرفتم» و بچه ها برایش جیغ و هورا می کشند. چند قطعه شاد دیگر در سالن اجرا می شود و بعد قطعه «عشق احساسه» برای اولین بار اجرا می شود. قطعه ای که بنیامین از همان سالن و توسط بچه های این مرکز برای اولین بار روی صفحه شخصی اش می فرستد تا با این کار برای همیشه این اثر همه را یاد این برنامه بیندازد. بنیامین درباره این قطعه می گوید: «این قطعه پر از عشق و احساس است و خودم خیلی دوست اش دارم. برای اولین بار می خواهم آنرا به شما تقدیم کنم. به شرطی که مثل قطعات قبلی بهمن انرژی بدید» و بچه ها سالن را روی سرشان می گذارند. مربی های مرکز سعی دارند که به بچه ها خوش بگذرد و با کسی کاری ندارند و فقط به آنهایی که مظلوم تر اند می گویند: «با بنیامین برقص!» تا شاید آنها هم از این فضای پر انرژی سهمی داشته باشند.
اواخر اجرا است و چند تن از بچه ها به نمایندگی از همه دسته گلی را به بنیامین تقدیم میکنند. یکی از همین بچه ها که از لحاظ سنی هم خیلی کوچک است، رو به بنیامین می گوید: «می دونم خانوم ات دیگه زنده نیست، ولی ما براش امروز که روز زنه، این دسته گل رو گرفتیم. از طرف ما بده بهش و به دخترت باران...» منظورش «بارانا» ست ولی کسی به اشتباه اش توجهی ندارد و همه فقط سعی دارند جلوی اشک هایشان را بگیرند. بنیامین او را به آغوش می کشد و می بوسد و صحنه را ترک می کند. در فضایی که هر آن احتمال فروریختن اش هست، از پشت سرش جیغ و داد بچه ها تمامی ندارد... «بنیامین تو رو خدا نرو»....
عکسهای دسته جمعی این خواننده با بچه ها در حیاط مدرسه آخرین برنامه ایست که عملی می شود. خانواده ها و مسئولین از او می خواهند که صدایشان را به گوش مدیران کشور برساند که در حق این بچه ها خیلی اجحاف شده. بنیامین هم این جمله ها را به خبرنگاران ارجاع می دهد و از آنها می خواهد که در این باره اطلاع رسانی کنند. بنیامین سوار بر ماشین مشکی اش محوطه مدرسه را ترک می کند. اشک خیلی از بچه ها جاری شده. آنها هر سال روز مادر که بشود، حتما خاطره این روز خوب برایشان تداعی خواهد شد. بچه هایی که بیشتر به فرشته هایی پاک و بی آزار شبیه بودند و با آنقدر با معرفت بودند که حتی شماره هایشان را هم روی برگه هایی نوشتند و به بنیامین دادند و از او قول گرفتند که این ارتباط هرگز قطع نشود. که تا همیشه با هم دوست باقی بمانند...
نوصیف فرشته ها رو خدا توی کلمات جای نداده...پس سکوت ....ودیگر هیچ ...