خلاصه اشعار بنیامین بهادری
چشم هایم را روی هم می گذارم و «خاطره ها» را به یادم می آورم که چگونه با جمله ای« اگه یه وقت بغض می کنم» صدایی را شنیدم که از«لکنت» دوست داشتن به فریاد عاشق شدن، و دلهره ی رسیدن یا نرسیدن به نتیجه ی شگفت انگیز«دنیا مث تو نداره» و مرگی که تنها با ندیدن عشقش رخ می داد، رسید. این ماجرا ازمحال بودن عاشق شدن و خوش خیالی و انتظار یک ساله و ده ماهه و دو روزه به فریاد دوستت دارم رسید. اما دیگر نشانی و رد پایی پیدا نمی شد. خب دیگه حالا یه عاشق تنها و بی قایق راهی جز غرق شدن در رویاهایش نداشت. «آدم اهنی» عاشق شده بود و از قلبی می گفت که هیچ کس باورش نداشت و…..
مدتی گذاشت معروف شد ی معروف، اما این بار با تواضع تمام کار را شروع کردی.
شناسنامه” صدای گرمی که می خواند و از نبود زیبایی ای سخن می گفت که وجود داشت. پرسشی که پاسخ داشت،”کجای دنیای” می توان فلسفه ی دنیا دیگه مثل تو نداره را فهمید و حرف از “من و تنها” بودنی زد که در پی “عاشقی با تو”پدیدآمده است. “آهای تو” نمی دانم کدام “عشق آدم کش”، چه روزی، کجا و چگونه پیام “بیا عاشقم کن” را در گوشت زمزمه کرد که من در خواب بودم و رویاهایم را آب برد. “ای وای دلم ” طفلکی در بیداری خواب تو را می دید و “صدای قلب تو” را می شنید و با ضربان قلب تو آرام می گرفت که ناگهان خواب دیدم، تو را از دست می دم، گریه کردم تو می رفتی …… می دیدم. از خواب پریدم اما باز هم “من لعنتی” “خواب” تو را دیدم. ای وای من هنوز عاشق بودم با یه قلب تیکه پاره. “رفیقا می گن” بی خیال،درست می شه، ولش کن حالا، فراموشش کن حالا، دوستهای ِخوبین ها، اما نمی دانند که عشق تو پیچده تو جونم و برده امونم. می دانم یه روزی پیداتمی کنم و دورت می گردم. تا آن روز مثل “لیلی توی پاییز” با عشقت توی کوچه ها “پرسه” می زنم و “هفته به هفته” بدون اینکه تو کنارم باشی ،عطرت میان اتاقم ،عکس توی آینه، شال گردن خیس تو کنار “شومینه” قلب عاشقم را می فشارد. “تموم شد”برو، نه نه، بیا. بیا و دستامو بگیر، عشق من بیا تو هم با من بمیر تا ….