ساعت 17:30 دوشنبه 8 اردیبهشتماه. اینجا راهرو سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران مملو از جمعیت است. از پیر و جوان و خردسال اینجا دیده میشود و هنوز 30 دقیقه مانده به آغاز کنسرت دیگر روی صندلیهای سالن انتظار جایی برای نشستن پیدا نمیشود. بنیامین بهادری قرار است پس از مصیبتی که به زندگیاش آمد و همسرش را با خود برد، برای نخستین بار روی صحنه بیاید. 30 آذر 92 بود که یکی از خروجیهای بزرگراه همت همسر او نسیم حشمتی را به کام مرگ فرستاد و بنیامین و دختر 2 سالهاش بارانا از این اتفاق جان سالم به در بردند اما حالا 3 ماه و 8 روز است که آنها عزادارند. معلوم نیست با این اوصاف کنسرت امشب چه فضایی دارد.
بسیاری از مردم دسته گل به دست دارند و خیلیها بی قرار کنار درهای ورودی سالن ایستادهاند و ساعتشان را نگاه میکنند. حالا عقربهها حوالی 18:15 را نشان میدهند که درها باز میشود و همه با سرو صدا و سرشار از انرژی روی صندلیهایشان جا میگیرند.
از سقف سالن پارچههای سفیدی آویزان شده و روی صحنه را پوشانده و دکور در هالهای سفید به چشم میخورد. کم کم دیگر صندلی خالی در تالار به چشم نمیخورد و جیغ و سوت زدنها اوج گرفته است. کم کردن نور، سالن را به مرز انفجار میرساند. سایه تصویربردارها و عوامل صحنه روی پارچه سفید میافتد و آوای «بنیامین»، «بنیامین» مخاطبان اوج میگیرد.
ساعت 18:45 است و شنیده شدن صدای موسیقی، جیغ و کف زدنهای ممتد را به دنبال دارد. سایه گروه و خواننده روی پارچهها افتاده و با شنیدن صدای بنیامین که میخواند؛ «کاشکی می رفتیم عزیزم، من و تو یه گوشه با هم» سالن منفجر میشود. همه با هم میخوانند: تو یه کیف به روی دوشت، من یه کوله روی پُشتم، برای یه هفته یه کم، با تو زندگی می کردم...