دارم از تو می نویسم
اما روحت از نوشته هایم خبر ندارد
ایرادی ندارد یاد تو به نوشته هایم رنگ می دهد
شاید
دیگری بخواند و آرام گیرد
ذهن پریشانش
*ترانه سرا: آناهیتا
دارم از تو می نویسم
اما روحت از نوشته هایم خبر ندارد
ایرادی ندارد یاد تو به نوشته هایم رنگ می دهد
شاید
دیگری بخواند و آرام گیرد
ذهن پریشانش
*ترانه سرا: آناهیتا
شاید وسوسه های سیب تو را به این حوالی آورده بود
و شاید شعرهایی که در گلویت گل کرده بودند
ببین سطح زمین بی تو چه صاف است
تو مثل قطاری بودی که انبوه تنهایی را می کشید
در باران و بخاطر یک گنجشک از خط خارج شد
*ترانه سرا: مجتبی اصغری
گاهی وقتها دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری و برایش چای بریزی
گاهی وقتها دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقتها دلت کسی را می خواهد بروی بنشینی
فکر کنی و برایش بنویسی
گاهی وقتها آدم چه چیز ساده ای را ندارد!
*ترانه سرا: آناهیتا
همین که بی اراده عزم شعر می کنم یعنی کنارم نشسته ای تو
دیگر چه بنویسم وقتی که تمام دنیا را در کنار خود دارم
*ترانه سرا: آناهیتا
بیا قراری بگذاریم در همین عمر کوتاه
در همین مرخصی ساعتی
دستت را بده
تا بگردیم دور تا دور دایره های قرمز
روی صفحات پرینت
اداره ی سانسور نیز روزی عاشق میشود
*ترانه سرا: مصطفی پور نجاتی
وقتی نگاهی از تو می گریزد
خاطره ای از تو خلق میشود
*ترانه سرا: آناهیتا
حق دارند این چشم ها
اگر هنوز هم خیره می شوند به دور دستها
این چشم ها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند....
*ترانه سرا: آناهیتا
زیر بارون، تو خیابون - دستای تو رو می گیرم
عاشقونه، بی بهونه - از لبات بوسه می گیرم
با یه لبخند همه دنیام - می شه اونجا که تو هستی
همه دنیامو می ریزم - پای اون عهدی که بستی
کاشکی بارون فقط امشب - واسه ما تا صبح بباره
عشقمو تا آخر عمر - میون دلت بذاره
توی دریای وجودت - خودمو جزیره دیدم
توی دریای وجودم - نقش عشقتو کشیدم
کاش خدا وجودتو از - دل دیوونم نگیره
اگه یک روز تو نباشی - بارونم می ذاره میره
*ترانه سرا: پوریا زمانی
چگونه می توان به یاد آورد خاطرات را
از پشت شیشه های مات غربتی که
فاصله کدرش کرده
*ترانه سرا: آناهیتا
زیر پایت نشستند دیوانگان تا از سرم افتاد
خاطرات مثل همان سنگ افتاده بر ته جاه
تدبیر عاقلان بی اثر است
بگو بروند
بحث سنگ نیست فکرت از سرم افتاده
*ترانه سرا: آناهیتا